مانترا

 بهترین معبد خداوند دل های مردم پرهیزگار است با ذکر نام خدا دلهایتان را پاک ومطهر کنید تا شایسته تجلی خدا گردد . 
  مانترا 
مانترا عبارتی سانسکریت است و از دو جزء تشکیل شده" مان" به معنی فکر کردن ، و"ترا'از ریشه تری به معنی محافظت کردن یا آزاد شدن از دنیای مادی می باشد .مانترا همان ذکر ویاد آوری است که، یاد آوری آنچه که می تواند در ما تاثیر بسیاری بگذارد وباعث شود توان درونمان دو چندان شود. در ذکر مجموعه ای از کلمه ها یا یک کلمه که دارای توان وانرژی بسیاری است بر زبان جاری یا در ذهن تکرار می شود .این تکرار و جاری شدن با ایجاد ارتعاشات خود فضا را سرشار از انرژی های ویژه می کند .البته انتخاب کلمه یا کلمه ها خیلی مهم است و معمولا از کتابهای مقدس گرفته می شود وعمدتا" نام و صفتهای خداوند است باذکر نام خدا وصفاتی که او دارد می توان انرژِیهای پنهان درون را رها ساخت این رها سازی که با خودش انرژی عظیم کیهانی را همراه دارد با اراده مطلق الهی یکی می شود وبه دنبالش آثار مثبت وفیض بخش خود را آشکار می کند . .اگر درست تر بخواهیم توضیح دهیم باید بگوییم این انرژی همان انرژی پنهان است که در جهان مادی به صورت الهام ووحی الهی تجلی می کند وسرچشمه ء تمام دانش حقیقی انسان است که دانش مادی در برابر آن توان برابری ندارد .البته اینجا باید گفت که اکثر مانتراها به ظاهر دارای معنی لغوی خاصی نیستند اما اعتقاد بر این است که اینها در ذات خود دارای معنا ومفهومی عمیق هستند.بنابراین تکرار مانترا یا مراقبه بر روی یک کلمهء خاص قادر است در فرد ذاکر یک حالت جذبه به وجود بیاورد واورا به مراتب عالی تر آگاهی روحانی هدایت کند. 
در مراسم مذهبی خواندن مانترا به همین منظور انجام می شود .ارتعاشاتی که دارای انرژی مثبت هستند فضا را پاک ومطهر می کند وجایی برای حضور انرژی های منفی نمی گذارد درست مثل اینکه با یک اسپری فضا را ضد عفونی بکنید .مهمترازهمه این انرژی مثبت ،هم چون حفاظی اطراف شما را می گیرد.چنانچه ادای مانترا با خلوص و نیت قلبی وهم چنین از روی عشق باشد آثار مثبت آن به صورت آرامش و وجد چه در درون وچه در بیرون قابل مشاهده است .این احساس، ماهیتی ورای شادی دنیویی دارد .این آرامش ژرف و واقعی است چرا که آرامش وشادی دنیای مادی وابسته به شرایط مادی است وبا تغییر شرایط بیرون از بین می رود، چون دنیای مادی قابل دوام و پایدار نیست .اما سروری که از درون مایه بگیرد و در ارتباط با قلمرو کیهانی باشد جاودان و تغییر ناپذیر است .در کتاب های مقدس ودا بین تمام مانتراها ، مانترای "ام " اهمیت خاصی دارد .این مانترا صدای آفرینش است .صدایی که تمام هستی وتمام صداها از آن سرچشمه گرفته است ."ام" نخستین صداست .صدای صداها؛ صدای که با آن انرژی ازلی وابدی به اراده مقدس خدا فرم وشکل مادی به خود می گیرد . 
این کلمه مقدس نشانه و نماد یادآوری آفرینش است مانترای "ام" یک نماد وتظاهر مهم از مذهب هندو می باشد .ارتعاش حاصل از صوت "ام" انرژی زیادی را به وجود می آورد وانرژیهای نهان را فعال می کند که می تواند ذهن وجسم را با هم شفا دهد و می توان آن را تجسم خدا به صورت صدا دانست چرا که در آغاز فقط کلمه بود ،کلمه از آن خدا بود ،کلمه خود خدا بود در قران سوره بقره آیه 32 آمده است که خداوند به انسان نام ها را آموخت .
مانترا یا ذکر؛ دارای قدرت و تاثیرگذاری بسیارزیادی می باشد .درفرهنگ اسلامی ذکر از اهمیتی خاص بر خوردار است بر زبان جاری کردن کلماتی خاص مثل یا فتاح یا رزاق ویا شافی ؛یا باذخ ؛ اشاره به صفات خاص خدا دارد . در قران هم به واژه ذکر اشاره شده است .در آیه 42 سوره احزاب آمده است : یا ایها الذین امنوا ذکروالله ذکرا کثیرا .
ذکر را در فرهنگ اسلامی به سه نوع تقسیم کرده ا ند .اولین مرحله آن ذکر زبانی است که می تواند آهسته یا با صدای بلند باشد وچنانچه همراه با خلوص نیت واز روی قلب باشد ذکر قلبی می گویند اما سومین ومهمترین مرحلهء ذکر، ذکر عملی است .ذکری که بتواند در رفتار وکردارفرد تاثیر گذار باشد و او را از گناه باز دارد . ذکر یکی از بهترین انواع مراقبه است مراقبه ای که همراه با ذکرباشد، دارای محاسن زیادی نسبت به سایر انواع مراقبه ها است چون همانطور که در ابتدای این نوشته عنوان شد این نوع مراقبه همراه با ذکرو فراخواندن آن نیروی ازلی وابدی کیهانی وآن شعور مطلق است ومی تواند شخص را چنان سرشار از توان ونیروی عظیمی کند که بتواند به راحتی در مقابل تند بادهای دنیای مادی ایستادگی کند تا همیشه درونی شاد وسرشار از انرژی واقعی داشته باشد .
   
  درخشان


گوهر وجود



گوهر وجود   
 
  همچوآتش برنتابم سوزسنگ 
  یا بمیرم یا گهرآرم به دست 
  گوهرم باید که گردد آشکار
  مرد بی گوهرکجا آید به کار
  عطار  
 
انسان موجودی است که نمی توان اورا به هیچ وجه جدا اززمینهء وجودی اش دانست. انسان دروحله اول، یک موجود مستقل وحتی مسلط برآنچه که درپیرامونش وجود دارد، نیست ویژگی انسان بودن درمیان جمع وچیزهایی است که اورا احاطه کرده اند. بودن ازویژگی های انسان است به اینکه انسان اول هست آنگاه معطوف به چیزی است. تعلق وارتباط چیزها ودیگران نسبت به موجودیت انسان نه متقدم است ونه متاخر.
درتاریخ فلسفه هیچ پرسشی به اندازه، وجود چیست؟ مورد بحث وجدل فیلسوفان نبوده فیلسوفان هرموجود مرکب را دارای دومولفه می دانند . 
1- ذات یا ماهیت 
2- وجود 
ماهیت تعریف آن موجود است .اما وجود چیزی است که به موجب آن یک جوهر،چیزی واقعی داشته باشد .حتی تا وقتی بالقوه است، گفته نمی شود که وجود دارد .بلکه هنگامی به آن موجود گفته می شود که بالفعل شود .بسیاری هستند که وجود وهستی هرچیزرا بالاترومتعالی ترازماهیت وچیستی آن می دانند .آنها می گویند همه ما حقیقتا" با وجود اشیاء سروکارداریم واگردرست توجه کنیم خودرا غوطه وردرجهان موجودات می یابیم بنابراین اصالت، با وجود است وحتی تا آنجا می روند که می گویند وجود به این معناست که بشرابتداء وجود می یابد یعنی متوجه وجود خود می شود وسپس خود را می شناساند یعنی تعریفی ازخود به دست می دهد آنگاه دربحثی حرکتی خود را به سوی وجود پرتاب می کند .به عبارت دیگربا تفکرازوجود به حقیقت وجود می رسد.انسان به عنوان موجودی است که خود را ازوجود به بیرون پرتاب می کند .به سخنی انسان شباب وحافظ وجود است .با عمل تفکراست که وجود وهستی ظهورمی کند. دراینجا هدف آن نیست که بخواهیم بگویم آیا ماهیت مقدم بروجود است یا وجود برماهیت. بلکه هدف تعریفی ازوجود است ودرتعاریفی که ازوجود می شود یک چیزکاملا مشهود است وآن اینکه وجود درواقع به معنی ازمرحله بالقوه، به مرحله بالفعل درآمدن است . یعنی نیرو وانرژی وپتانسیلی که دراشیاء است خودش را بروزبدهد وعرضه کند، تا شناخته شود. آدمی نیزچنین است تا نیروهای درونی خود را بیرون نیاورد وازمرحله بالقوه به مرحله بالفعل نرسد وجود وهستی ندارد .حتی اگربه ظاهردراین دنیا زندگی کند وجا ومکانی مشخص داشته باشد .انسان باید بتواند وجود خود را عرضه کند. باید این توانایی را داشته باشد که دردرون خود دست به جستجو بزند درآنجا گوهرهای درخشان به دست بیاورد وبا دستی پربیرون بیاید آنگاه ازنوهستی بگیرد .شناختن نیروهای بالقوه ای که دروجود آدمی است به سادگی امکان پذیرنیست .برای این کارباید دست به تلاش وکوشش بزند .اولین گام شناخت خویشتن است .شناخت وجودی که حتی برخود آدمی نا مکشوف است .برای اینکه بتوانیم خود را موجود بدانیم باید دراولین مرحله بدانیم وجود داریم یا نه. آگاهی ازموجودیت خود، اولین گام است آنگاه باید گام درمرحله بعدی بگذاریم .که شناخت حقیقت وجودی خود می باشد. باید بدانیم این موجودی که دراین کره خاکی زندگی می کند چگونه موجودی است .چه توانایی هایی دارد برای مثال بشرتنها ازقسمت کمی ازمغزخود استفاده می کند وهنوزبخشهای زیادی بدون استفاده وناشناخته مانده . گوهروجود اشاره به همین امکان دارد. گوهرهمان جوهراست جوهردرعلوم فلسفه به معنی ذات است ودربرخی ازمتون به عنوان جوهره وجود هم یاد شده .جوهربه معنی کمال ماهیت هرچیزی بیان شده واصطلاحی است درفلسفه ومنطق.درمتون فلسفه اسلامی درمقابل ترجمه واژه یونانی ousia ( اوسیا ) به کارگرفته شده که به معنی هستی ،هست ،وبودن است .مترجمان قدیم آثارارسطوبه عربی غالبا" جوهررا که معرب کلمه گوهرفارسی است معادل ousia می گذاشتند .گوهرازgohr پهلوی که به معنی سرشت ونهاد یا طبیعت است گرفته شده .برخی مترجمان ذات وطبیعت را نیزبه کاربرده بنابرقول فارابی: لفظ جوهردرعرف عام، برای بعضی ازسنگها واشیاء معدنی به کاررفته مانند یاقوت وزمرد وامثال اینها. گاهی هم به معنی آباء واجداد وقبیله هم به کاررفته وچون این سنگها، قیمتی وگران هستند برای ذات وجوهرآدمی به کاربرده شده اند،وگاهی هم منظور،جوهرفطرت است .که مراد همان ماهیت یا جوهراست.که البته این کلمه درفرهنگهای مختلف ممکن است معنی دیگرداشته باشد .مثلا "درفرهنگ هندی آنچه را ظاهریا صورت است به معنی گوهرمی دانسته اند .هندی ها به آن چیترا یا سیترا می گویند ومنظورهما ن صورت یا ظاهراست .اما درزبان پهلوی به معنی ذات وطبیعت معنی شده وهمانطورکه قبلا گفته شده درعرب معرب، آن یعنی جوهربه کاررفته .
گوهرشناسان هم تعریف خاص خود را برای گوهردارند .ازنظرآنها گوهرتعریف جامع ومانعی ندارد .می توان گفت گوهرماده ای است شامل چهارویژگی .مانند زیبایی ،ماندگاری ؛کمیابی وسبکی .البته به این چهارعنصرباید اقبال وفرهنگ عمومی، وهمچنین ساخت را به آن اضافه کرد .به هرحال، هرتعریفی که داشته باشیم باید بگوییم گوهرهمان جوهر وجودی است که باید ازعمق به سطح آید . واین ممکن نمی شود مگربا تلاش وکوشش آدمی برای بالقوه کردن نیروهای درونی خود، تلاش وکوششی که می تواند آدمی را دروحله اول به وحدت با خودش برساند آنگاه با پیدا کردن این وحدت، وصل شود به واجب الوجودی که همه عالم ازاوست. وقبل ازهرکوشش وتلاشی لازم است راه هایی را که می تواند ما را به سرمنزل مقصود وپیدا کردن گوهروجود یاری می کند، شناخته شود .امید که گوهروجود با کمک دوستان بتواند گام کوچکی دراین راه بردارد .
  درخشان 


خدا

به نام خدا
   وقتی که شری، گریبانگیرما می شود وجانمان را تهدید می کند ،وما درخود قدرت دفع شررا نمی یابیم به ربی پناه می بریم که مدبرما درتمام حوادث کوچک وبزرگ، ودرلحظات سخت ودشواراست .ما دراین گونه مواقع خودرا به دامن خدایی می اندازیم که معبود واقعی انسان است .الله واحد ، وبی شریک ولایتناهی .خدایی که به وقول حکیم ابوعلی سینا درهنگام تنهایی وعسرت وبه هنگام سختی ودرماندگی به یادمان می آید .به همین دلیل شناخت خداوند یکی ازنیازهای اساسی واحساسات درونی انسان است.خداوند دراعماق سرشت هرکسی نهفته است .ما با نزدیک شدن به او،ازراه شناخت حقیقی وآگاهانه، حتی ترس ازمرگ را هم فراموش می کنیم .ما تکامل یافته ایم، تا خدا را بیابیم .خدا شخص نیست .بلکه یک فرآیند است .ماباید با کمک سخت افزارمغزخود خدا را بیابیم .مغزما ازقبل برای این کاربرنامه ریزی شده است .وتا این کاررا انجام ندهیم، نمی دانیم که، کی هستیم .راه شناخت خدا ،رسیدن به آگاهی است .باید آگاهانه قدم دراین راه بگذاریم وبار سفرببندیم وبه درون خود برویم تا درآن جا خدا را ملاقات کنیم .وقتی حقیقت خدا دروجود ما بیدارشد .خود بینی ومال اندیشی گذشته را که ازجهل ما سرچشمه می گیرد، رها کرده ودرمقابل جهان آفرینش متواضع تر می شویم .آدمی هرچقدرازبی ثباتی جهان مادی آگاه ترشود برای پذیرش خدا ونیرو،وانرژی اش آمادگی بیشتری پیدامی کند .اومی تواند دراین مرحله این انرژی ونیرورا، که ازذات باریتعالی،آن را به دست آورده، برای کمک به دیگران بکاربرد. بی شک اگرما احساس کنیم، که، هستیم واین هستی ما، بخشی ازهستی جهان لایتناهی است وآن را با هوشیاری وقدر شناسی همراه کنیم ،حتما به جاودانگی وصل خواهیم شد .آنگاه می توانیم با تمام وجود خدایی را که دردرون خود یافته ایم، صدا بزنیم .وتنها صدا زدن نام خدا می تواند تاثیری شگرف برما داشته باشد .چراکه گاه قدرت یک نام به حدی بالاست که با شنیدن آن نام، تصویرمتناسب با آن درآگاهی فرد ظاهرمی شود .وقتی ما نام خدا را برزبان می آوریم، با توجه به اینکه ازبی کرانگی ولایتناهی این نام آگاه هستیم تصویری عظیم وبزرگ درمقابلمان شکل می گیرد که ما را به خدا وصل می کند.این قدرت درتکرارنام خداوندهم وجود دارد ،چرا که خداوند تمامیت جهان هستی است .وقتی ما به خداوند فکرمی کنیم خصوصیات اورا نیزبه یاد می آوریم .خصوصیاتی همچون قادرمطلق ،حاضرمطلق ،دانای مطلق ،این یاد آوری به ما نیرو،وقدرتی بی کران می دهد .با تکرارنام خداوند می توان همه چیزرابه دست آورد .که مهمترین آنها آرامش درونی است .تکراراین نام باعث تصفیه ذهن می شود .درنامهای خداوند قدرت عظیمی وجود دارد که تکرار آنها طبیعت اهریمنی فرد را به طبیعت خالص والهی تغییرمی دهد .اگرما بتوانیم با هردم وبازدم یکی ازنامهای خداوند را تکرارکنیم ومدتی این کاررا هرروزانجام دهیم به وحدت وسرور،با خداوند و صلح و پایداری دست پیداخواهیم کرد.
حضرت عیسی می فرمایند : با نان تنها، ممکن است که به سختی زنده بمانید ولی با نام خداوند به تنهایی، زنده خواهید ماند .
با تکرارنام خدا، ذهن تصفیه میشود. افکارخوب وخالص درآن انباشته خواهد شد ودرنتیجه شخصیت فرد تغییرمی یابد وحالات روحانی دراو نمایان می شود. با تکرارنام خداوند ذهن تغییرشکل داده، بازسازی وازنواحیاء می شود.با تکرارنام خداوند ویا اندیشیدن به نام او،قلب نیزپاک می شود .نام خدا نیروبخش فوق العاده ای، برای ریشه کن کردن هرنوع بیماری، وداروی اختصاصی، برای هر درمانی است. که سرانجام رهرو،را به وحدت با خدا ی خود می رساند وآگاهی را بالا می برد 

درخشان